مواجهه

چرا مواجهه؟

درباره ما

کشف و مواجهه فرایندی نا تمام و بی‌نقطه است و حتی انتقال این مسیر نیز روندی صرفا مستقیم ندارد. در واقع هر کس مسیر کشف خود را کشف می‌کند!

آغاز سفر

گروه هنر‌های اجرایی مواجهه از سال 1387 شروع به فعالیت کرده است. در آغاز مواجهه نام یک اثر اجرایی (Performance Art) بود که توسط یک گروه تجربی تئاتر در خانه هنرمندان ایران به اجرا درآمد. پس از آن، تجربه‌های گروه تئاتر همگی همراه با مواجهه بود و کم کم مواجهه یک خط مشی و شیوه شد، و نام گروه نیز به آن مزین شد. تجربه‌هایی که روی صحنه رفتند یا در خیابان و بصورت مشارکتی اجرا شدند، تجربه‌هایی که حتی در خانه و محله با نزدیک‌ترین مخاطبانِ زندگی روزمره‌ی گروه گره خوردند و اجرا‌هایی نزدیک را رقم زدند، بجای اینکه افراد به سالن تیاتر بروند، آدم‌های تیاتر به خانه آمده بودند. و شاید دیگر نام این مدیوم اجرایی صرفاً تیاتر نبود، هنری چونان نزدیک به زندگی، حرکت و قصه‌های آشنا بود که از مواجهه متولد می‌شد. مهم نیست چه نامی بر قالب آن بگذاریم: پرفورمنس آرت، هنر‌های اجرایی، هنر‌هایی بی‌مرز یا هنر معاصر… مهم این بود که از حضوری اینجا و اکنونی آکنده بود، باورپذیر و ارتباطی بود، می‌شد با آن حسی آشنا را به یاد آورد یا بجا آورد، هر چه که بود از همین و همانی که در مواجهه واقعی رخ می‌داد، نشآت می‌گرفت و همین به آن تجربه اعتبار می‌بخشید.

میانهی راه

سپس گروه دست به تجربه‌های گسترده‌تر زد با شعار “اجرا به مثابه زندگی، زندگی به مثابه اجرا زد. از مرز‌های صرفا اجرایی عقب‌تر کشید و تجربه‌های ساده‌تری را که از هنر اتفاقی شکل می‌گرفت، با مخاطب مجازی به اشتراک گذاشت. و اینگونه فاصله زمانی و مکانی بین هنرمند/اثر/مخاطب را کوتاه‌تر و تجربه‌ی مواجهه‌ی مخاطب با اثر را به لحظه‌ی تجربه‌ی هنرمند/اجراگر نزدیک کرد. تجربه‌های میان رشته‌ای را بر حسب کشش و پتانسیل تجربی آن‌ها بی‌ترس از خطا یا بهتر بگوییم به قصد مواجهه با اولین تجربه‌ی ناب و عاری از دانستن و آموختن، چونان کودکی بی‌باک، لمس کرد. تجربه‌های حرکتی و بداهه پردازی، رقصیدن میان باید‌ها و نباید‌ها و مواجهه با فشار‌ها و اجبار‌ها و مشاهده‌ی امتناع بدن یا ذهن از اصول و باور‌ها و البته به چالش کشیدن همه‌ی این تجارب زیستی که شاید از انسانِ مدام پرسنده و جوینده‌ی همین مرز و بوم بر می‌آمد. مواجهه در این میان، دنیای کودکان را نیز بواسطه آموزش هنر به کودکان سیر می‌کرد و می‌آموخت چونان که خود کشف می‌کند چطور مسیر را برای کاشفی کوچک، سهل کند. آموزش تبدیل به روندی دو سویه شد و فعالیت یادگیری و یاددهی صرفاً مسیری از بالا به پایین، و از معلم به شاگرد جاری نمی‌شد بلکه بصورت دو اوربیتال در ارتباط که به دور یک هسته که دانش/بینش/آگاهی یا آن چیز ناشناخته بود در گردش و ارتباط و کشف مدام بود. شاگرد و معلم هر دو در مواجهه با پرسش‌های آن چیست/چگونه است/به چه کار می‌آید، هر کدام از منظر خود درگیر بودند و البته ناگزیر از ارتباط و توصیف تجربه‌ی خویش با دیگری… اینجا بود که بازی‌های ارتباطی هویت گرفت و اهمیتی بیش از پیش یافت. حالا بازی‌ها، و طراحی آن‌ها برای برقراری ارتباطی اصیل‌تر و بی‌شکل‌تر ساخته می‌شد. بیشتر از طریق تجربه‌ای بدنمند و حرکتی خلق می‌شد. بیشتر حرکت کردن و کمتر سخن گفتن …با دوری از کلماتی که گاه نه تنها منظور را نمی‌رساند بلکه بر پیچیدگی ارتباط نیز می‌افزود، و نزدیک شدن از طریق زبان بدن در حینِ بازی و در عین حال حفظ حریم و مرز، دری تازه از تجربه‌ی صمیمیت انسانی باز شده بود. مواجهه این بار مرز‌های اجرا/بازی/تمرین را باریک‌تر کرد و با برگزاری دوره‌های بدن آگاهی، راهی به مواجهه‌ای درونی از طریق بدن جست. شناختن با هر حضور انسانی متفاوت بود و این کشفی فوق‌العاده بود برای مواجهه با هر انسان به عنوان یک بدنِ زیسته و پر از خاطره و تجربه و البته یک ذهن پر از تصورکه خود منبعی برای درک و دریافت یک جز از یک کلِّ بزرگتر بود. منبعی برای مواجهه با دیدی خدا گونه اما از دریچه‌ی چشمی انسانی… جهان بینی وسیع‌تر و در نتیجه‌ی آن سیر و سلوک ار فردیت و جدا افتادگی تا وحدت و یکی بودگی.

اکنونِ روبرو

و اکنون مواجهه آرام گرفته است در مکانی و زمانی مشخص تر، که دوست دارد به ملاقاتش بیایند و تجاربش را نوش کنند. اکنون مواجهه چونان درختی مایل و آماده است که ثمر دهد و میوه‌هایش را ببخشد. تجربه‌هایش را طی فرایند‌های سابق از طریق مواجهه با نیاز‌ها و آنچه موجود است؛ در کنار همراهان و اعضای تازه تر، سر و شکلی دهد و بصورت کارگاه‌ها، دوره‌ها، سفر‌ها در اختیار علاقه مندان و کاشفان زندگی و هنر در هر سنی، قرار دهد.